نامه....


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دارم از تــو حــرف می زنــم امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش

وبلاگم چگونه است؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان cool shadow و آدرس mohammadrain.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 234
:: کل نظرات : 671

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 159
:: باردید دیروز : 130
:: بازدید هفته : 329
:: بازدید ماه : 599
:: بازدید سال : 21770
:: بازدید کلی : 99109

RSS

Powered By
loxblog.Com

I NEED MY BEETLE

نامه....
یک شنبه 17 شهريور 1392 ساعت 20:30 | بازدید : 1002 | نوشته ‌شده به دست محمدبوعذار | ( نظرات )

 

داستان كوتاهي كه پيش روي شماست يك قصه جادويي است كه حتما بايد دو بار خوانده شود!به شما اطمينان ميدهم هيچ خوتننده اي نميتواند با يك يار خواندن آن را رها كند!اين نامه تاجري به نام پائولو به همسرش جولياست كه به رغم اصرار همسرش به يك مسافرت كاري ميرود ودر انجا اتفاقاتي برايش مي افتد كه مجبور ميشود نامه اي براي همسرش بنويسد به شرح زير:.....

جولياي عزيز سلام... بهترين ارزوها را برايت دارم همسر مهربانم.

همانطور كه پيش بيني مي كردي سفر خوبي داشتم.

در رم دوستان فراواني يافتم كه با انها مي شد مخاطرات گوناگون مسافرت وبه علاوه رنج دوري از تو را تحمل كرد.

در اين بين طولاني بودن مسير و كهنگي وسايل مسافرتي حسابي مرا ازار داد.

بعد از رسيدن به رم چند مرد جوان خود را نزد من رساندند و ضمن گفتگو با هم اشنا شديم.

انها كه از اوضاع مناسب مالي و جايگاه ممتاز من در وينيز مطلع بودندمحبتهاي زيادي به من كردند و حتي مرا از چنگ تبهكاراني كهقصد مال و جانم را كرده بودند ونزديك بود به قتلم برسانند نجات دادند.

هم اكنون نيز يكي از رفقاي بسيار خوب و عزيزم روبروي تو كه يكي از همين مردان است انگشتر مرا به امانت گرفته وبا تحمل راه به اين دوري خود را به منزل ما خواهد رساند تا با نشان دادن ان انگشتر به تو و جلب اطمينانت جعبه جواهرات مرا از تو دريافت كند وبه من برساند .

با او همكاري كن تا جعبه مرا بگيرد.

اطمينان داشته باش كه او صندق ارزشمند جواهرات را از تو گرفته و به من خواهد داد وگرنه شياد فرصت طلب ديگري جعبه را خواهد دزديد و ضمن تصاحب تمام جواهرات ان ،در رم مرا خواهد كشت پس درنگ نكن.

بلافاصله بعد از ديدن نامه و انگشتر من در ونيز موضوع را به برادرت بگو واز او بخواه كه در اين مساله به تو كمك كند.

اخر تنها ماركو جاي جعبه را ميداند در مورد دزد بعدي هم نگران نباش مسلمم پليس او را دستگير كرده و انفدر نگه ميدارد تا من بازگردم .........................

نامه را خوانديد ؟اما بهتر است يك نكته اي به شما بگويم !!پائولو قبل از سفر به رم با جوليا يك قرار گذاشت كه هر نامه اي دريافت كرد ان را يك خط در ميان بخواند حالا شما هم برگرديد و يك خط در ميان نامه را بخوانيد تا بفهميد به جوليا چه گفته

                         




:: موضوعات مرتبط: داستان(14) , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: